فصل چهل و شش

هیرو می‌گوید «کجا غیبشان زده؟»

و همه در حال نگاه کردن به اطراف برای دیدن شناور هستند. همه به شکل همزمان متوجه شده‌اند که شناور در جایی که باید باشد نیست. در نهایت پیدایش می‌کنند. پانصد متر عقب‌تر و آزاد روی دریا. کله گنده‌ها و محافظانشان همه دارند به یک جهت نگاه می‌کنند.

قایق موتوری اطراف آن‌ها می‌چرخد تا راهی برای گرفتن دوباره‌شان پیدا کند.

هیرو می‌گوید «باید راهی پیدا کرده باشند که کابل را قطع کنند.»

مرد چشم شیشه‌ای جواب می‌دهد «بعید است. کابل از زیر به شناور وصل شده بود. از داخل آب - یک کابل فلزی. راهی برای بریدنش نداشته‌اند.»

هیرو شیئی شناور کوچک دیگری را می‌بیند که تقریبا بین روس‌ها و قایقی که آن‌ها را می‌کشیده قرار گرفته. از این فاصله به خاطر کوچکی بیش از حد شناور و رنگ‌های طبیعی آن‌ها، تشخیص آن دشوار است اما به نظر می‌رسد که یک کایاک یک نفره است که توسط یک آدم موبلند هدایت می‌شود.

لیویو می‌گوید «لعنت! این از کجا پیدایش شد؟»

کایاک سوار برای چند لحظه به پشتش نگاه می‌کند. دارد موج‌ها را می‌خواند و بعد ناگهان می‌چرد و به سرعت شروع به پارو زدن می‌کند. سرعت می‌گیرد و هر چند پارو یک‌بار دوباره عقب را نگاه می‌کند. موج بزرگی در حال نزدیک شدن به کایاک است و درست وقتی به زیرکایاک می‌رسد که سرعت کایاک با آن برابر شده. قایق کوچک روی قله موج می‌ماند و مانند یک موشک به جلو پرتاب می‌شود. حالا دوبرابر بیشتر از هر چیز دیگر روی آب سرعت دارد.

کایاک با زدن چند پارو بر آب و استفاده از آن مانند یک سکان، جهتش را تغییر می‌دهد و به طور کامل می‌چرخد. سوار پارو را به داخل می‌آورد و کف کایاک می‌گذارد و به جایش استوانه‌ای تیره و تقریبا به طور یک متر را از کف کایاک برداشته و به روی شانه می‌گذارد.

کایاک و قایق موتوری به سرعت از کنار هم رد می‌شوند - با فاصله‌ای حداکثر بیست متری. بعد قایق موتوری منفجر می‌شود. سرنشینان کولون با فاصله‌ای تقریبا یک کیلومتری شاهد این جریان هستند و اگر سریع باشند باید مداخله کنند تا وضعیت بحرانی روس‌های روی شناور و راون را حل کنند، که البته دومی می‌تواند مشکل بزرگتری باشد.

راون در حال پارو زدن به سمت دوستانش است.

لیویو می‌گوید «این مرد یک عوضی به تمام معناست. حالا می‌خواهد چکار کند؟ آن‌ها را به کایاک لعنتی‌اش ببندد و تا کلک پارو بزند؟»

مرد چشم شیشه‌ای می‌گوید «دیدن این مرد تنم را مورمور می‌کند. مطمئن شوید که یک استینگر روی عرشه آماده باشد. احتمالا یک هلیکوپتر یا چنین چیزی باید به دنبالشان بیاید.»

یکی از سربازها می‌گوید «روی رادار هیچ کشتی یا هلیکوپتری دیده نمی‌شود.»

هیرو با نگرانی می‌گوید «می‌دانید که؟ راون همیشه یک بمب اتم با خودش دارد.»

«شنیده‌ام. اما این کایاک به اندازه کافی بزرگ نیست و جای کافی ندارد. اصولا باور نمی‌کنم کسی با چنین چیزی به دریا بیاید.»

کوهی در حال ظاهر شدن روی دریا است. توده‌ای از آب سیاه بالا می‌آید و به اطراف پخش می‌شود. درست پشت شناور، یک دکل سیاه نمایان می‌شود و بالا و بالاتر می‌آید. بعد هم دو باله در کنار آن ظاهر می‌شوند. دکل هنوز در حال بالاتر آمدن است و باله‌ها دیگر به طور کامل از آب بیرون آمده‌اند. پایین باله‌ها ستاره‌های سرخ و چند رقم قرمز رنگ به چشم می‌خورد اما کسی نیازی ندارد اعداد را بخواند تا متوجه شود که با یک زیردریایی روسی طرف است. یک زیردریایی با کلاهک‌های هسته‌ای.

حالا زیردریایی متوقف شده. بسیار نزدیک به شناور روس‌ها. آنقدر نزدیک که گوروف و دیگران اگر بخواهند می‌توانند به روی آن بپرند. راون هم هنوز دارد پارو می‌زند و با شکافتن آب‌های اقیانوس به مانند یک چاقوی شیشه‌ای، به آن‌ها نزدیک می‌شود.

مرد چشم شیشه‌ای می‌گوید «لعنت به من!». بسیار آشفته است. «لعنت به من! لعنت به من! لعنت به من! عمو انزو خیلی عصبانی خواهد شد.»

لیویو می‌گوید «تو که نمی‌توانستی چنین چیزی را پیش‌بینی کنی. باید به آن‌ها شلیک کنیم؟»

قبل از اینکه مرد چشم شیشه‌ای بتواند تصمیم استراتژیک‌اش را بگیرد، توپ روی عرشه زیردریایی اتمی آتش را به سمت آن‌ها آغاز می‌کند. گلوله اول تقریبا چند متر جلوتر به دریا می‌افتد.

«خب حالا وضع حسابی در حال تغییر است. هیرو با من بیا.»

خدمه کولون همه محاسبات خود را کرده‌اند و جمعیا روی پیروزی زیردریایی شرط بسته‌اند. همه مشغول بالا و پایین دویدن در راهروها و عرشه‌ها هستند و کپسول‌های فایبرگلاس را یکی یکی به دریا می‌اندازند. هر کپسول در آب باز می‌شود و تبدیل به یک قایق نجات با رنگی درخشان می‌شود.

همین که مسوولان توپخانه زیردریایی اتمی گرای کولون را پیدا می‌کنند، روند اتفاقات حتی سریع‌تر هم می‌شود.

کولون فرصتی ندارد تا تصمیم بگیرد که ترجیح می‌دهد غرق شود، آتش بگیرد یا به سادگی محو شود و در نتیجه هر سه اینها را با هم انتخاب می‌کند. الان اکثریت خدمه خود را به قایق‌های نجات روی آب رسانده‌اند و بعد از بستن زیپ جلیقه‌های نارنجی رنگ نجاتشان، مشغول تماشای زیردریایی اتمی هستند.

راون آخرین نفری است که به روی عرشه زیردریایی می‌رود. او تقریبا دو دقیقه‌ای را صرف خارج کردن مجموعه‌ای از وسایل از کایاکش می‌کند: چند کیسه و یک نیزه دو و نیم متری با نوکی نیمه شفاف به شکل برگ. او پیش از داخل رفتن از دریچه روی عرشه به سمت لاشه و اجزای باقی‌مانده از کولون برمی‌گردد و نیزه را بالای سرش و به سمت آن می‌گیرد. حرکتی حاکی از پیروزی و وعده پیروزی‌های آینده. بعد از چند لحظه که او دریچه روی عرشه را پشت سرش می‌بندد، زیردریایی به زیر آب می‌رود.

مرد چشم شیشه‌ای می‌گوید «این مرد تنم را مور مور می‌کند.»


از ترجمه و چاپ نه فقط فصل های بعدی، که کتاب های بعدی حمایت کنید